سقوط

tomber

سقوط

tomber

سقوط به فرانسوی می‌شه "tomber".
نمی‌دونم تا به حال سقوط کسی رو دیدی یا نه؛ من بار ها و بار ها دیدم. این رو هم باید بگم که آدم ها موقع سقوط یه دستشون به سمت بالاست. نمی‌دونم ولی بنظرم تو طبیعت‌ماهاست که همیشه منتظر یه پرتو کوچیک از امید باشیم.
من هم مدت هاست در حال سقوط‌ام و دستم به سمت بالاست.
چیز هایی که اینجا می‌نویسم هم تراوشات ذهنم در حال سقوطه.

آزاده

دوشنبه, ۱۴ فروردين ۱۴۰۲، ۰۳:۴۵ ق.ظ

در این هفده‌/‌هجده روزی که گذشت آموختم.

نفس کشیدن را آموختم، راه رفتن را آموختم و حتی حرف زدن را. شبیه کسی هستم که به تازگی متولد شده است. پر از آرامش و راحتی. 

از آن دره لعنت شده و سقوط فاصله گرفته ام و به سبزی جنگل نزدیک شده ام.

رها بودن را آموختم. آموختم که من آزاده هستم.

آموختم که چگونه باید زندگی کرد -ببخشید- چگونه باید در لحظه زندگی کرد.

چگونه باید صدا های اضافی را خاموش کنم و با حال خوب نفس بکشم و به جریان باد در میان موهایم فکر بکنم.

آموختم که چگونه از کار هایم پشیمان نشوم و به گذر زمان اهمیتی ندهم.

و حتی یقین دارم که این درلحظه زندگی کردن را نه تنها  از انسان هایی که همراه‌شان روز هایم را گذراندم آموختم، بلکه اینکه سرم به سنگ خورده هم بی تاثیر نیست؛ انگار که واقعاً چیزهایی در این سر جا به جا شده و من درحال شناخت خود واقعی ام هستم به لطف آن سنگ کوچک و لیز خوردن پایم.

من واقعی آزاده و رها است.

  • ۰۲/۰۱/۱۴