گذرا
از تصمیمات آنی خود خسته ام؛ اما پشیمان؟ به هیچ وجه. بالاخره روزی در گذشته تمام این ها را در عمیق ترین لایه های مغزم ترسیم کرده بودم. به جز این پشیمانی تاثیری ندارد و باید صبر کرد تا بازه زمانی آن انتخاب بگذرد. پس حرف های سارتر را سرلوحه قرار می دهیم و با هر انتخابی که کردیم ادامه می دهیم، انتخاب درست و غلطی وجود ندارد در این دنیا پوچ و بی قاعده.
این همه بیهوده گفتم چون فقط این دفتری که عادت به خاک خوردن دارد برایم باقی مانده. از همه چیز و کس گذشتم؛ با خداحافظی طولانی بین خودم و آن ها فاصله انداختم. و حالا روحم در حال درد کشیدن است و عادت به این حجم از تنهایی ندارد. ترسیدم طاقت ام طاق شود اگر از اینجا هم بگذرم.
ترسی عجیب افتاده در وجودم و این تنهایی که برای خود درست کردم کمکی به این شرایط نمی کند. اما و اگر هایی در حال پرسه زدن در ذهن مریض ام هستند و هرچه بیشتر انگشتانم در این کیبورد حرکت می کند ترسم بیشتر می شود.
تکه های وجودم درد دارند و با خود می گویم برای این اتفاق زود است و باید بیشتر تحمل کنم.
- ۰ نظر
- ۰۹ مهر ۰۲ ، ۲۳:۲۵