سقوط

tomber

سقوط

tomber

سقوط به فرانسوی می‌شه "tomber".
نمی‌دونم تا به حال سقوط کسی رو دیدی یا نه؛ من بار ها و بار ها دیدم. این رو هم باید بگم که آدم ها موقع سقوط یه دستشون به سمت بالاست. نمی‌دونم ولی بنظرم تو طبیعت‌ماهاست که همیشه منتظر یه پرتو کوچیک از امید باشیم.
من هم مدت هاست در حال سقوط‌ام و دستم به سمت بالاست.
چیز هایی که اینجا می‌نویسم هم تراوشات ذهنم در حال سقوطه.

رها

چهارشنبه, ۵ بهمن ۱۴۰۱، ۰۲:۰۹ ق.ظ

گفتی عبور باید کرد.

گفتم آن پارچه های لعنت شده ضخیم را از مقابل آن سوراخ بکش، باید پرتو های امید تابیده شود روی فرش اتاق‌ ات.

بگذار باد داخل شود؛ اصلاً اهمیتی ندارد که سرما به بند بند وجودت غلبه کند. اصلاً اهمیتی ندارد.

بگذار دستانم در آن پرتو های خوش‌رنگ امید برقصد.

بگذار عبور کنیم شفق.

  • ۰۵ بهمن ۰۱ ، ۰۲:۰۹

صفحات پاره شده

چهارشنبه, ۵ بهمن ۱۴۰۱، ۰۱:۴۴ ق.ظ

درست آمدید.

[سعی در مرتب کردن برگ های پاره شده]

همان سقوط است، اما بدون خزعبلات بیش از حد.

صاحب دفتر در جنونی گم گشته و تمام چیز هایی که بود و نبود را از بین برده.

پشیمان است از تصمیم‌ اش؟ باید بگویم که فعلاً خیر!

  • ۰۵ بهمن ۰۱ ، ۰۱:۴۴

صبح حدوداً ساعت چهار و نیم اومدم اینجا و چرت و پرت هایی نوشتم که نگو و نپرس؛ تا اومدم روی مستطیل سبز رنگ بزنم اتفاقی افتاد و متنم ذخیره نشد. 

-خداروشکر که نشد.

در حالت عادی هم حرف های من بی معنی هستش، چه برسه که تب داشته باشم و صدای افکارم دیوونه ام کرده باشه و دنبال یک جایی باشه برای بیرون ریختن.

از موضوع دور نشیم. برخلاف تصمیم دیروزم قراره این وبلاگ رو دفتر خودم بکنم. 

از نظر خودم که منطقیه، حداقل کاغذی هدر نمی‌ره برای خزعبلاتم.

انتظاری ندارم کسی اینجا رو بخونه؛ ولی اگه یک روزی گذرت به اینجا افتاد بدون که این دفتر من ممکنه یک صفحه اش تمام خط هاش سیاه شده باشه و یک صفحه اش فقط سه کلمه باشه.

سقوط رو به چشم دفتر سیاه رنگ توی کشو ببینید که روش خاک نشسته و هر چند وقت یک بار یکی میاد بدون اینکه خاکش رو فوت کنه توش می‌نویسه.

همین‌.